نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسالهآموز صد مدرس شد
#محسن_حججی آمد و با نگاهش به نیهای جانمان آتش زد و در خلق عالم شورشی به راه انداخت و در تاریخ ماند.
آقا محسن گمنامی که احتمالا مدتها پشت در بسته اتاقهای #مدیران_فرهنگی ای مثل این حقیر میماند تا برای #جهاد_فرهنگی اش کمکی جذب کند، حالا خورشیدی شده که دست هیچکدامشان به او نمیرسد.
#جوان_مومن_انقلابی ای که #اخلاص اش، جای میلیاردها تومان بودجه فرهنگی کار کرد و دلها را به سمت بالا کشاند و رحمت خدا را بر سر همهمان ریخت.
باید برویم و کتابهای #مدیریت_فرهنگی را دوباره بنویسیم. آویزه گوشمان کنیم که بزرگترین سرمایه، نه مالی است و نه سختافزاری و نه اجتماعی. بزرگترین سرمایه #اخلاص است.
#محمد_سرشار
یک
تو چطور اینقدر خوب توی عکسها ژست میگیری؟! آنجا چیزی به شما یاد میدهند؟
دو
جای تمام بالشهای دنیا روی سر سنگینمان افتاده بود که یکی چنان بهام زل زد که از خواب پریدم.
چشمهای همتیاش را دوخته بود به دوربین، طوری که انگاری توی آتلیه ایستاده است و عکس دامادی میگیرد! نه، این عکس تبلیغاتی است!
ببخشید آقا، شما نماینده مجلس نیستید؟
سه
شمرها همه شبیه هماند! یکی را ببینی انگار همه را دیدی! یک جوری صورتشان را پوشاندهاند که انگاری چیزی کریه را پنهان کنند، با خنجری که یک لبه دارد!
بعضی وقتها غریب که گیر میآورند سر را از پشت میبرند! خدا کند وقت رفتن به جبهه کسی که پشت سرش قرآن خوانده گلوی محسن را نبوسیده باشد!
چهار
عکس خوبی است! عکاس زاویه خوبی انتخاب کرده و سوژهها دارند نقش خودشان را بازی میکنند! اصلن انگار حواسشان به دوربین نیست.
محسن که دارد الا بذکرالله می خواند و گاهی سلام زیارت عاشورا زمزمه می کند. اصلا روی لبش انگار "واو" است. احتمالا "و علی الارواح التی حلت به فنائک" میخواند! یا نه، و "علی علی بن الحسین" است! فرقی هم نمی کند! شاید اصلا میخواهد لبهای خشکاش را زبان بزند.
پشت سری اما ژست مفتبرهای آخر وقت به خود گرفته! آنها که یک نفر را ده نفری دوره میکنند. خیمهها هم که میسوزند! انگار "دارد غروب فرشچیان گریه می کند"
پنج
نگاه کن مادر! به چشمهای سرنیزه خیره شو! سرنیزهها هم چشم دارند! نگاه میکنند و بین همه آنی را انتخاب میکنند که نمیشکند، نمیبُرد! سرنیزهها اصلا کارشان همین است که هرچیزی را که نمیبُرد ببُرند.
اگر گلوی محسنات را بوسیدی که اجرش با اباعبدالله(ع)، اگر نبوسیدی این سرنیزه آخرین کسی است که این گلو را بوسیده است
راستی، جز این عکس چقدر گرفتی مادر؟! سر پسرت را چند حساب میکنند؟! میگویند سپاه قدس خوب پول میدهد. ارزان نفروشی! تازه بچه شیر دوبرابر میارزد!
شش
گوشم دارد سوت میکشد، چند سر بریده دیگر بیاورند که من بیدار شوم؟! چرا وقتی عجله داری همه چراغها قرمزند؟! چرا هیچ وقت نوبت ما نمیشود؟
پ.ن یک
وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
سوره مبارکه صافات، آیه ١٠٧
پ.ن دو
محسن حججی سر به سردار شهیدان تقدیم کرد، در حالیکه دستهای بسته و چشمهای باز داشت.
این تصویر را تا ابد از یاد نبرید
یکم؛ لنز دوربین
نمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در #لنز_دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد...
دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را میشنوی؟ یعنی صدای ما به شما میرسد؟ میشود کمی هم به این پایینترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه میخواهی؟ داشتیم زندگیمان را میکردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...
سوم؛ غریبی
روضهخوانها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار میکنند، که بیشتر به تکه کلام لوطیها و مشتیهای تهران قدیم میماند. همانها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را میزد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیدهای. حتما شنیدهای و از خود ارباب همین را خواستهای. روضهخوانهای سنگدل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتلگاه، خطاب به سیدالشهداء میگویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعلهور میکند. از آنها که غیرتسوز میکند مرد را. از آن دست حرفهایی که جان آدم را در روضه به لب میرساند، اما صد افسوس که به در نمیبرد...
چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهرهات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیدهها نمیماند. چنان مستحکم #چشم دوختهای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفتهای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل میمانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...
پنجم؛ یتیمی
میگویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کردهام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده میکنید. اما داستان تو فرق میکند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمیکند. بعد از آن هم، فکر میکنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کردهای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکسها که با دیدنشان دل آدم گرم میشود...
ششم؛ چهره تو
نمیدانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشیها به تو چه گفتهاند. شاید به تنهایی و غربتت میخندیدند، شاید هم به سختترین شکنجهها و دردناکترین نوع قتلها تهدیدت میکردند. از همان روشهای سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر میآید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بیخبر که آماده ذبح تو میشوند بیاعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشیها را نمیشناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باختهای. که اگر جز این است چرا در چهرهات ترس نیست؟ چرا؟ میبینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هموطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمیدارد. بیچارهمان کردهای آقا محسن...
هفتم؛ روضه
محسنجان! زیاد وقتت را نمیگیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهرهات و آن چشمها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است. روضه وفای برادر حسین. آنجا که روضهخوانها میگویند، برایش #اماننامه آوردند تا دست از برادر بردارد و او با ناراحتی آن را پس زد. نمیدانم خودت در آن لحظات آخر یاد کدام روضه افتادهای. حتما در آن لحظات غریبی، در حلقه پر سر و صدای وحوش داعشی، وجودت آنقدر شبیه اربابت در لحظات واپسین #قتلگاه شده است که #روضه دیگری جز آن، در یادت نقش نبسته باشد. روضه همان لحظاتی که اربابت زیر لب زمزمه میکرد: الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک
#آرمان_خواهی انسان، مستلزم #صبر بر #رنج هاست.
پس برادر خوبم! برای جانبازی در راه آرمان ها، یاد بگیر که در این سیّاره ی رنج، صبورترین انسان ها باشی.
#سید_مرتض_آوینی
زندگی به خون وابسته است
و پیکر تاریخ، بی خون خدا مرده ای بیش نیست
و سر مبارک امام شهید بر فراز نی
رمزی است میان خدا و عشاق
یعنی
این است بهای دینداری
#شهید_آوینی
سال 59محمود مراد اسکندری فرزند خداکرم به شهادت رسید.
8سال بعد برادرزاده اش دنیا اومد و اسم عموی شهیدش را روی او گذاشتند.
سال 94 محمودرضا اسکندری فرزند احمد هم جزو شهدای مدافع حرم شد.
حدیث فاطمیات
یكی از فضایل و مقامات بانوی مكرمه، حضرت معصومه علیهاالسلام محدّثه بودن ایشان است.
احادیثی از آن بزرگوار در كتب حدیثی موجود است . یكی از آنها معروف به حدیث فاطمیات میباشد که در كتب مسطور است.
علت نام گذاری این حدیث به فاطمیات اینست كه روایت كنندههای آن، جز یكی دو نفر، همه فاطمه نام میباشند و حدیثی بسیار جالب و ارزنده است. این حدیث سابقاً در حاشیه در طلاکاری ضریح مقدس هم منقوش بوده و در كتاب آثار الحجه، ج 1، ص 8 هم نقل شده است.
متن حدیث به همراه سلسله راویان :
عن فاطمة بنت الحسین الرضوی عن فاطمة بنت محمّد الرضوی عن فاطمة بنت ابراهیم الرضوی عن فاطمة بنت الحسن الرضوی عن فاطمة بنت محمّد الموسوی عن فاطمة بنت عبدالله العلوی عن فاطمة بنت الحسن الحسینی عن فاطمة بنت ابی هاشم الحسینی عن فاطمة بنت محمّد بن أحمد بن موسی المبرقع عن فاطمة بنت احمد بن موسی المبرقع عن فاطمة بنت موسی المبرقع ((عن فاطمة بنت الإمام أبی الحسن الرّضا عن فاطمة بنت موسی بن جعفر عن فاطمة بنت الصادق جعفر بن محمّد عن فاطمةبنت الباقر محمّد بن علی عن فاطمة بنت السجّاد علی بن الحسین زین العابدین عن فاطمة بنت ابی عبدالله الحسین عن زینب بنت امیرالمؤمنین عن فاطمة بنت رسول الله علیها السلام )) قالت:
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «ألا من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً.»
هر كس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است.
منبع:
برگرفته از كتاب قم در گنجینه دانشمندان، حاج شیخ محمّد شریف رازی، با تصرف .
آهای باکلاسها! روشنفکرها! هنرمندها! روزنامه ها! فیسبوکیها! تلگرامیها!
آیا جان انسانها با همدیگه تفاوت داره؟!
آیا جان چند صد سیاه پوست نیجریه که اتفاقا هم دین و هم مذهب شما هم هستن،
به اندازه یک دختر چشم آبی دیسکوهای فرانسه براتون ارزش داره؟
چرا براشون شمع روشن نکردید؟
چون سیاهن!
چون عطر فرانسوی هم نزده بودن؟
چون تو سالن در حال بزن و برقص نبودن؟
راستی ریشه این خودباختگی کجاست؟؟
.
پ ن: شهادت مظلومانه صدها شیعه نیجریع رو تسلیت عرض میکنم.
تشییع شهید مدافع حرم در قم
در روز برفی
وداعی شاعرانه با قهرمانی جاودانه
این مستند بخشی از اتفاقات جنگ تحمیلی مربوط به جریان جنگ نفت کش ها را نشان میدهد.
زمانی که صدام نفت کش های ایرانی را بمب میزنند و از طرفی روسیه و آمریکا سعی در اسکورت نفت کش های عراقی دارند تا ایران جرات حمله نداشته باشند
اما در این میان چند بسیجی با امکانات محدود فرمان امام را لبیک گفته و بلایی بر سر ناوهای شوروی و آمریکا می آورند که مجبور به ترک خلیج فارس میشوند
برای تمام کسانی که میخواهند گوشه ای از قدرت استراتژیک ما را بدانند توصیه میکنم حتما ببینند
برای کسانی که به شدت از آمریکا میترسند توصیه میکنم ببینند
مستند رو در رو با شیطان (75 مگابایت)

وقتی برای غیر تو "غیرت " شعاری شد
تــا قلـبـت آرامش بگیــرد ، ای خلیــل ما
هر تکّـه از قلبت شکـــاری استعاری شد
تــو بر خلاف عرف عصــر ما درخشیـــدی
تیغــت به جــان منکــران نــور کـاری شد
من شوری چشم تو را منشــور می بینم
اشکی که از آن در هوا صد نور جاری شد
ساکت شدیم و شعرهای بیصدا خواندیم
حتی سکوت از بی صدائی مان فراری شد
ما را دعا کن تا غــزل هامان به پا خیــزند
شاید که شعـر اعتراضت ماندگــاری شد
زهرا آراسته نیا
علی جان جای تو خالیست

منبع:
-http://suzestan.blog/ir
وبلاگی برای رشد اعتقادی و اخلاقی