از امام صادق، علیه السلام، روایت شده که فرمودند:
هر کس چهل روز صبح هنگام، دعاى عهد را بخواند از یاران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را در زمان ظهور از قبر بیرون مى آورد که در خدمت حضرت باشد. خداوند به هر کلمه اى از این دعا هزار حسنه عطا فرماید و هزار گناه محو مى نماید.
دعاى عهد ابتدا خداوند را به اسامى و صفات مى خواند و بعد صلوات بر امام زمان علیه السلام است . سپس دعاهایى در مورد آن حضرت و فرج او و نیز حضور ما در زمان حضرت و دیدار روى حضرت دارد.


با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
انسانها در شرايط ترس، فقط به زيستن ميانديشند
در شرايط ترس، وقتي انسان بي محتوا شد ديگر اراده نمي كند تا هر طور كه خودش خواست زندگي كند. انسان بي محتوا فقط به زيستن فكر ميكند و نه به چگونه زيستن، و به صِرف ماندن مي انديشد، ماندن را زندگي مي پندارد. و صِرف ضرورتِ زيستن، او را در برابر واقعيت، تسليم و خاضع ميكند و معاويه چنين حالت رواني را كه جامعه را فرا گرفته مي شناسد و نه تنها درصدد درمان آن نيست بلكه تلاش ميكند پايه حكومت خود را بر چنين روان اجتماعي بنا كند. او آرزويي بهتر از اين ندارد كه مردم در همين شرايط فكري بمانند.
معاويه؛ كسي نبود كه همه او را بپذيرند ولي كاري كرده بود كه اين نپذيرفتن، براي او مشكلي به وجود نياورد و همه تسليم او شوند، به اين معني كه باور كنند در برابر او نمي توان كاري كرد. و لذا بسياري از صحابه و تابعان به امامحسين(ع) ميگفتند: كاري نمي توان كرد. و حسين(ع) آمد كه كاري بكند و شعار «كاري نميتوان كرد» را كه امنيّت فرهنگ معاويه در آن نهفته است، بشكند. و حالا همين فرهنگ بعد از مرگ معاويه هم ادامه داشت.
وقتي تفكّر و علم و دين، مدار و محور زندگي انسان و جامعه نباشد، چنين انسان و جامعه اي خيلي زود با ترس به خضوع مي آيد و حتي براي فرار از حيطه وحشت، به تملّق مي افتد و چاپلوسي و محبّت به شخص ستمگر را پيشه مي كند. و خودكامگان در اين شرايط بدون هيچ مقاومتي، ابتكار عمل را در دست دارند و به قيمت ترسي كه ايجاد كرده اند در امنيت زندگي ميكنند. و حسين(ع) در چنين شرايطي زندگي خود را بر اساس توكّل و علم و ايمان، انتخاب ميكند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمي ستاند و به وضع موجود صحّه نمي گذارد.
رمز به كار نشستن حيله هاي معاويه از آنجاست كه مسلمانان پس از جنگ و كشورگشايي هاي طولاني در زمان خليفة دوم، از كمالات معنوي خالي شدند و معاويه به كمك چنين افراد عمل زده اي با فرهنگ علوي روبه رو شد، مردمي كه بيش از ده سال فقط جنگيده اند، آن هم چه جنگي! جنگي كه خليفة دوم دستور داده است «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف كرده اند تا نماز بهترين عمل قلمداد نشود و جنگ و كشورگشايي مقصد اصلي مردم بماند.
در زمان خليفة دوم عمل زدگي حاكم شد و همين عمل زدگي زمينهاي گشت كه زمانة معاويه را رونق داد و معاويه توانست در چنان بستري نقشه هاي خود را عملي كند. يك ملّت بي محتوا كه نه فكر دارد، نه دين و نه علم، در مقابل ترس، هم به راحتي خضوع ميكند و هم چاپلوس و تملّقگوي كسي مي شود كه از او مي ترسد. در واقع آن جنگ ها فتوحات اسلامي نبود، بلكه فتوحاتي بود براي معاويه، تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخير كند و از فداكاري براي اسلامِ معنوي باز دارد.
قسمتی از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها
اثر : اصغر طاهرزاده
دانلود کتاب


وبلاگی برای رشد اعتقادی و اخلاقی